امیرخسرو دهلوی:دولت نه به زور است و به زاری چه توان کرد با بنده نداری سر یاری چه توان کرد
❈۱❈
دولت نه به زور است و به زاری چه توان کرد
با بنده نداری سر یاری چه توان کرد
من بر سر آنم که کنم جان به فدایت
آری سر وصلم چو نداری، چه توان کرد
❈۲❈
صبر است دوای دل بیچاره محزون
ای دل، چو تو بی صبر و قراری، چه توان کرد
ای مردمک دیده، اگر تیغ فراقش
خون جگرت ریخت به زاری چه توان کرد
❈۳❈
بی یاد تو یک لحظه نفس می نزنم من
ای دوست، گرم یاد نداری چه توان کرد
گر بنده بیچاره نوازند، توانند
وز نیز برانند به زاری چه توان کرد
❈۴❈
جان در سر و کار تو کند خسرو بیدل
لیکن تو به آن سر چو نداری، چه توان کرد
کامنت ها