امیرخسرو دهلوی:گر بار دگر ماه من از بام برآید بس فتنه که از گردش ایام برآید
❈۱❈
گر بار دگر ماه من از بام برآید
بس فتنه که از گردش ایام برآید
فریاد اسیران همه شب پیش در او
چون بانگ گدایان که گه شام برآید
❈۲❈
زنهار که آن بند قبا چست نبندی
کز نازکیش بخیه بر اندام برآید
او کرده ترش گوشه ابرو ز سر خشم
من منتظر لب که چه دشنام برآید؟
❈۳❈
ای ساقی بدمست، مزن تیغ، که در تن
خون آنقدرم نیست که در جام برآید
ای رند خرابات، سبو بر سر من نه
تا در همه شهرم به بدی نام برآید
❈۴❈
آن را که بهشتی صفتی داغ نکرده ست
گر از ته دوزخ کشیش خام برآید
برنامد، اگر جان من، ای هجر، مکن جهد
گر یار همین است به ناکام برآید
❈۵❈
در کنگره عشق، گر افتد کله از سر
صاحب قدمی کو که به یک گام برآید
جانا، چه به افسانه گذاری غم عشاق
این نیست مهمی که به پیغام برآید
❈۶❈
خسرو، اگرت نیست مرادی، مخور افسوس
زیرا که همه کار به هنگام برآید
کامنت ها