امیرخسرو دهلوی:گر یار به دل درون نباشد صبر از دل من برون نباشد
❈۱❈
گر یار به دل درون نباشد
صبر از دل من برون نباشد
بی خواب و قرار ماندم، آری
دل گمشده را سکون نباشد
❈۲❈
گر صبر کنیم، جان توان برد
لیکن چه کنیم چون نباشد؟
ای دوست، ز گریه هم بماندم
کاندر تن مرده خون نباشد
❈۳❈
دل برد ز خسرو آرزویت
جان برد، ولی کنون نباشد
کامنت ها