امیرخسرو دهلوی:آن دوست که بود خصم جان شد آن صبر که داشتم نهان شد
❈۱❈
آن دوست که بود خصم جان شد
آن صبر که داشتم نهان شد
ما خود به حصور مرده بودیم
خاصه که فراق در میان شد
❈۲❈
افسوس که شادیی ندیدم
وین عمر عزیز رایگان شد
ای دوست، نیافتیم کامی
دشمن به دروغ بدگمان شد
❈۳❈
گفتم که اسیر گردی، ای دل
دیدی که به عاقبت همان شد
دل بر دگری نهم، ولیکن
عاشق به ستم نمی توان شد
❈۴❈
دی دلبر من سواره می رفت
اشکم بدوید و همعنان شد
مطرب غزلی ز شوق بر خواند
خونابه ز چشم من روان شد
❈۵❈
از گریه من رقیب بدخوی
با آن همه حسم مهربان شد
از بسکه علاج درد من کرد
بیچاره طبیب ناتوان شد
❈۶❈
خسرو به کجا ببست راهی
گیرم همه خلق یک زبان شد
کامنت ها