امیرخسرو دهلوی:خداوندا چو جان دادی دلم بخش دل عاشق، نه جان عاقلم بخش
❈۱❈
خداوندا چو جان دادی دلم بخش
دل عاشق، نه جان عاقلم بخش
درونی ده که بیرون نبود از درد
به بیرون و درون نبود ز تو فرد
❈۲❈
چنان دارم که تا پاینده باشم
نه از جان بلکه از دل زنده باشم
چنان شو جانب خود رهنمایم
که از خود بگسلم سوی تو آیم
❈۳❈
چنان کن خانهٔ طینت خرابم
که از هر سو در آید آفتابم
چنان نه یاد خود اندر ضمیرم
که با یاد تو میرم، چون بمیرم
❈۴❈
چنان بنیاد عشق افگن درین دل
که روید جاودانی سبزه زین گل
چنانم خوان سوی خویش از همه سو
که رویم در تو باشد از همه روی
❈۵❈
چنانم ده می پی در پی عشق
که فردا مست خیزم از می عشق
گرفتارم به دست نفس خود رای
به رحمت بر گرفتاری ببخشای
❈۶❈
به نور دل چنان کن زنده جانم
که بعد از مردگی هم زنده مانم
ز نفس تیره کیشم، کش به یک بار
پس آنگه سوی خویشم کش به یک بار
❈۷❈
گدائی را چنان ده بار درگاه
کزان درگه نداند سوی خود راه
مرا در شعلههای شوق خود نه
چو خاکستر شوم بر باد در ده
❈۸❈
نسیمی نام زد فرما ز سویت
که بیهوش ابد گردم به بویت
بدان زنده دلان کاندر تف و تاب
نخفتند از غمت، تا آخرین خواب
❈۹❈
که چون آید زمان خفتنم تنگ
به بیداری در دم تو کن آهنگ
پس از خوابی که بیداری نیابم
چو بیداری دهی فردا ز خوابم
❈۱۰❈
گشاده کن چنان چشم امیدم
که بخت آرد ز دیدارت نویدم
حیاتی ده مرا در جستجویت
که میرم، تا زیم، در آرزویت
❈۱۱❈
بدان مقصود خواهش بخش راهم
که از تو جز تو مقصودی نخواهم
ز همت نردبانی نه درین خاک
که بتوانم شدن بر بام افلاک
❈۱۲❈
امیدی ده که ره سویت نماید
کلیدی ده که در سویت گشاید
چو دادی از پی طاعت وجودم
به طاعت بخش توفیق سجودم
❈۱۳❈
به کاری رهنمونی کن دلم را
که نسپارد به شیطان حاصلم را
مرا با زندگانی بخش یاری
که تا جان دادنم دل زنده داری
❈۱۴❈
بده با آشنائی آب خوردم
که من زان آشنائی زنده گردم
مبر نزدیک شانم در غم و سور
که دور از من بوند چون توئی دور
❈۱۵❈
نماز من، کزو رویم به پستی است
برون طاعت، درون صورت پرستی است
نیازی ده ز ملک بی نیازی
کزان گردد نماز من نمازی
❈۱۶❈
بهر چه آید درونم دار خرسند
برون هم، زیور خرسندیم بند
چو راه دور نزدیک است پیشم
چنان دار از کرم نزدیک خویشم
❈۱۷❈
که از خود دور صد فرسنگ باشم
به یادت بی دل و بی سنگ باشم
چوره پیش است، زاد منزلم ده
چو جان خواهی ستد، باری دلم ده
❈۱۸❈
چو خواهد خفت، لابد، نفس باطل
پس از بیداریش خسپان تهٔ گل
چو خاکم بر سر افتد در ته خاک
تو کن، بر خاکساری، رحمت ای پاک
کامنت ها