امیرخسرو دهلوی:بت نو رسیده من هوس شکار دارد دل صید کرده هر سو نه یکی، هزار دارد
❈۱❈
بت نو رسیده من هوس شکار دارد
دل صید کرده هر سو نه یکی، هزار دارد
رود آنچنان به جولان که سر سپه نکرده
سر آن سپاه گردم که چنان سوار دارد
❈۲❈
دل من ببرد زلفش، جگرم نجست چشمش
تو مباش غافل، ای جان، که هنوز کار دارد
نتوانمش که بینم به رقیب ناموافق
چه خوش است گل، ولیکن چه کنم که خار دارد؟
❈۳❈
برو، ای صبا و حالی که مرا ز هجر دیدی
برسانش، ار چه دانم که کم استوار دارد
به خدا که سینه من بشکاف و جان برون کن
که درون خانه تو دگری چه کار دارد؟
❈۴❈
برس، ای سوار، لطفی بنمای خاکیی را
که ز تندی سمندت دل پر غبار دارد
تو شبانه می نمایی، به برکه بوده ای شب؟
که هنوز چشم مستت اثر خمار دارد
❈۵❈
چو اسیر تست خسرو، نظری به مردمی کن
که ز تاب زلف مستت دل بیقرار دارد
کامنت ها