امیرخسرو دهلوی:شب ز سوزی که بر این جان حزین میگذرد شعله آه من از چرخ برین میگذرد
❈۱❈
شب ز سوزی که بر این جان حزین میگذرد
شعله آه من از چرخ برین میگذرد
منم و گریه خون هر شب و کس آگه نیست
با که گویم که مرا حال چنین میگذرد
❈۲❈
سوزم آن نیست که از تشنگیم سینه بسوخت
آن است سوزم که به دل ماء معین میگذرد
زاهد، از صومعه زنهار که بیرون نروی
که ازان سوی بلای دل و دین میگذرد
❈۳❈
میگذشتی شب و از ماه برآمد فریاد
کاین چه فتنه است که بر روی زمین میگذرد
باد از بوی تو مست است دلیریش نگر
که دوان پیش شه تختنشین میگذرد
❈۴❈
قطب دنیا که فلک هرچه کند کار تمام
همه در حضرت آن رای متین میگذرد
گر کنی جور وگر تیغ زنی بر خسرو
همچنان دان که همان نیز و همین میگذرد
کامنت ها