امیرخسرو دهلوی:تو که روزت به نشاط دل و جان میگذرد شب، چه دانی، که مرا بیتو چه سان میگذرد؟
❈۱❈
تو که روزت به نشاط دل و جان میگذرد
شب، چه دانی، که مرا بیتو چه سان میگذرد؟
آب خوش میخورد این خلق ز سیل چشمم
بس که دلسوخته زان آب روان میگذرد
❈۲❈
قامتت راست چو تیر است و عجایب تیری
که ز من دور و مرا در دل و جان میگذرد
ناوک چشم توام میکشد و غیرت هم
که چرا در دل و جان دگران میگذرد؟
❈۳❈
باش از من شنو، ای جان، غم دل چند خوری
جان، دل این است که ما را به زبان میگذرد
دل گم کرده همیجوید خلقی در خاک
اندر آن راه که آن سرو روان میگذرد
❈۴❈
سوز جانهاست، مبادا که رسد در گوشت
نالهها کز دل خسرو به دهان میگذرد
کامنت ها