امیرخسرو دهلوی:بر من، ار دولت وصل تو مقرر میشد کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
❈۱❈
بر من، ار دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم، نتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو مرا خواب مقرر میشد
❈۲❈
شرح هجران تو گفتم، بنویسم، لیکن
ننوشتم که بسی عمر در آن سر میشد
بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک
خانه دیگر ز خیال تو منور میشد
❈۳❈
عقل وارون ز تمنای تو منعی میکرد
عشق می آمد و او نیز مسخر میشد
گرچه بسیار بگفتم نیامد در گوش
خوشتر از نام تو، با آنکه مکرر میشد
کامنت ها