امیرخسرو دهلوی:چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتاد تو نیفگندی، از آلودگی خواب افتاد
❈۱❈
چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتاد
تو نیفگندی، از آلودگی خواب افتاد
غمزه تیز به پیرامن چشمش گویی
تیغ خون است که در مهچه قصاب افتاد
❈۲❈
مشتبه می شود قبله ز رویت، چه کنم؟
که ز ابروی تو چشمم به دو محراب افتاد
دل به دریای جمال تو به بازی می گشت
عاقبت سوی زنخ رفت و به گرداب افتاد
❈۳❈
کار من از پی زلف تو پس آمد، چه کنم؟
مثلم قصه شاگرد رسن تاب افتاد
زلف تو می نگذارد که ببینم رویت
یارب این شب ز کجا بر سر مهتاب افتاد؟
❈۴❈
آب خسرو همه بر روی زمین ریخته شد
از چو تو یار که گردنده به دولاب افتاد
کامنت ها