گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

امیرخسرو دهلوی:گر کسی در عشق آهی می‌کند تو نپنداری گناهی می‌کند

❈۱❈
گر کسی در عشق آهی می‌کند تو نپنداری گناهی می‌کند
بیدلی گر می‌کند جایی نظر صنع یزدان را نگاهی می‌کند
❈۲❈
با دم صاحبدلان خواری مکن کان نفس کار سپاهی می‌کند
آنکه سنگی می‌نهد در راه من از برای خویش چاهی می‌کند
❈۳❈
گر بنالد خسته‌ای، معذور دار زحمتی دارد که آهی می‌کند
عشق را آنکو سپر سازد ز عقل دفع کوهی را به کاهی می‌کند
❈۴❈
گر کند رندی نظربازی رواست محتسب هم گاه‌گاهی می‌کند
یک دم از خاطر فراموشم نشد آنکه یاد من به ماهی می‌کند
❈۵❈
چند نالیدیم، خود هرگز نگفت کاین تضرع دادخواهی می‌کند
گرچه خسرو را ازین غم بیم‌هاست هم امیدش را پناهی می‌کند

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۷۹۲

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

محمدطهماسبی دهنو
2019-03-22T12:28:14
عین این غزل رو بنده در غزلیات اوحدی خوندم.... مشکل چیه
محمدطهماسبی دهنو
2019-03-22T12:31:16
این غزل اوحدیگر کسی در عشق آهی می‌کندتا نپنداری گناهی می‌کندبیدلی گر می‌کند جایی نظرصنع یزدان را نگاهی می‌کندبا دم صاحبدلان خواری مکنکان نفس کار سپاهی می‌کندآنکه سنگی می‌نهد در راه مااز برای خویش چاهی می‌کندگر بنالد خسته‌ای معذور دارزحمتی دارد، که آهی می‌کندعشق را آن کو سپه سازد به عقلدفع کوهی را به کاهی می‌کندگر کند رندی نظر بازی، رواستمحتسب هم گاه‌گاهی می‌کندیک دم از خاطر فراموشم نشدآنکه یادم هر به ماهی می‌کندچند نالیدم و آن بت خود نگفت:کین تضرع دادخواهی می‌کنداوحدی را گر چه از غم بیمهاستهم به امیدش پناهی می‌کنداشتر حاجی نمی‌داند که چیست؟بار بر پشتست و راهی می‌کندایتم غزل امیرخسرو دهلویگر کسی در عشق آهی می کندتو نپنداری گناهی می کندبیدلی گر می کند جایی نظرصنع یزدان را نگاهی می کندبا دم صاحبدلان خواری مکنکان نفس کار سپاهی می کندآنکه سنگی می نهد در راه مناز برای خویش چاهی می کندگر بنالد خسته ای، معذور دارزحمتی دارد که آهی می کندعشق را آنکو سپر سازد ز عقلدفع کوهی را به کاهی می کندگر کند رندی نظر بازی رواستمحتسب هم گاه گاهی می کندیکدم از خاطر فراموشم نشدآنکه یاد من به ماهی می کندچند نالیدیم، خود هرگز نگفتکاین تضرع دادخواهی می کندگر چه خسرو را ازین غم بیم هاستهم امیدش را پناهی می کندComment by