امیرخسرو دهلوی:شبها اسیر دردم و خوابم نمیبرد وین آب دیده سوزش و تابم نمیبرد
❈۱❈
شبها اسیر دردم و خوابم نمیبرد
وین آب دیده سوزش و تابم نمیبرد
جور زمانه برد ز من هرچه بود، وای
کاین درد عاشقی و شتابم نمیبرد
❈۲❈
عمرم به بتپرستی و مستی گذشت، هیچ
خاطر به سوی زهد و ثوابم نمیبرد
گرچه خوش است شربت صافی، ولی چه سود؟
کز سینه تشنگی شرابم نمیبرد
❈۳❈
از مسجد، ار چه میشنوم غلغل دعا
از گوش بانگ چنگ و ربایم نمیبرد
دی یار نازنین که دل از دست ما ببرد
میخندد و نمک ز کبابم نمیبرد
❈۴❈
امشب درازی شب ظالم مرا بکشت
کاندوه غم ز جان خرابم نمیبرد
من گریه را به حیله نگهداشت میکنم
ورنه کدام روز که آبم نمیبرد؟
❈۵❈
ای دل، ز قصه من و از سرگذشت خویش
افسانهای بگوی که خوابم نمیبرد
چون گل درید سینه خسرو نسیم دوست
بوی بهشت هیچ عذابم نمیبرد
کامنت ها