امیرخسرو دهلوی:هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود تا حال من به عاقبت کار چون شود
❈۱❈
هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود
تا حال من به عاقبت کار چون شود
خونریز گشت مردم چشمت چو ساقیی
کز دست وی قرابه می سرنگون شود
❈۲❈
باران اشک خانه چشمم خراب کرد
دستم هنوز زیر زنخدان ستون شود
تا با کمال حسن چو ماهی برآمدی
هر شب به چرخ کاهش من بر فزون شود
❈۳❈
یک ره اگر چو کبک خرامی به سوی باغ
گر کبک بیندت به تگ پا برون شود
دل را بسوختی و هنوز از برای تو
سوگند می خورد که به آتش درون شود
❈۴❈
یکبارگی خیال تو ما را زبون گرفت
زینگونه کس چگونه کسی را زبون شود؟
کامنت ها