امیرخسرو دهلوی:چون آن بت از سر کو با هزار ناز برآید ز خلق هر طرفی آه جانگداز بر آید
❈۱❈
چون آن بت از سر کو با هزار ناز برآید
ز خلق هر طرفی آه جانگداز بر آید
ز تندباد جگرها مرا درونه بلرزد
گلی که بر سر آن سرو سرفراز برآید
❈۲❈
مرا نهال قدش بر جگر نشست بدانسان
که گر هزار پیش برکنند، باز برآید
به یاد آن قد و قامت سرشک لعل دو چشمم
به هر زمین که بریزد، درخت ناز برآید
❈۳❈
چو پشت دست گزم از فسون و حیرت رویش
فسون و حیرتم از نقش های گاز بر آید
عجب مدار ز باران عشق و تخم محبت
چو سبزه از گل محمود اگر ایاز بر آید
❈۴❈
نماز نیست مرا جز به سوی بت نه همانا
که کار خسرو گمره از آن نماز بر آید
کامنت ها