امیرخسرو دهلوی:کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد چه غم ز شحنه و اندیشه از عسس دارد
❈۱❈
کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد
چه غم ز شحنه و اندیشه از عسس دارد
سرشک من همه سیماب شد، نمی دانم
که کیمیای صبوری کدام کس دارد؟
❈۲❈
من غریب به راه امید خاک شدم
خوش آن کسی که بر آن پای دسترس دارد
مرا پسین نفس زیستن هوس، وان مست
به خواب ناز کجا پاس این نفس دارد؟
❈۳❈
هلاک خویش همی گویم، ار چه می دانم
که انگبین چه غم از مردن مگس دارد؟
تو خفته می گذر، ای ماهروی مهدنشین
که بار بر شتر است و فغان جرس دارد
❈۴❈
برفت جان زتن من در آن جهان و هنوز
ز بهر دیدن تو روی باز پس دارد
تو خود به بوسه دهی جان، ولی نیارد گفت
که باز مرده تو زندگی هوس دارد
❈۵❈
بلاست میل تو در روزگار خسرو، از آنک
چه دوستیست که آتش به سوی خس دارد؟
کامنت ها