امیرخسرو دهلوی:صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد شدم خراب و ندانم، چرا نمی آرد؟
❈۱❈
صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد
شدم خراب و ندانم، چرا نمی آرد؟
خوش است باد و لیکن چه سود، چون خبری
از آن مسافر ره دور ما نمی آرد
❈۲❈
بکشت، کندن جانم ز هجر و مردن نیست
اجل، چگونه کنم جان، خدا نمی آرد
کرشمه چند کنی بر من، آخر این جانیست
نمی دمد ز زمین و صبا نمی آرد
❈۳❈
نمی برد به فلک زاریم هزار دعا
چه فایده چو جواب دعا نمی آرد
ز گشت کوی تو از بس که بنده رفت از جا
چنان شده ست که خود را به جا نمی آرد
❈۴❈
هزار خوشدلی آرد فلک همی، خسرو
ولی چه چاره که بهر گدا نمی آرد
کامنت ها