امیرخسرو دهلوی:هند چو فردوس شد از صحبت من بهر هوایش کنون آیم به سخن
❈۱❈
هند چو فردوس شد از صحبت من
بهر هوایش کنون آیم به سخن
شیر صفت مرد به یک توی قبا
گرم چو شیر است گرش نیست عنا
❈۲❈
نه چو خراسان که تن از برف فزون
سرد ساری است به ده شقه درون
آنکه به گرماست همین رنجش و بس
لیک شود کشته ز سر ما همه کس
❈۳❈
نی چو خراسان که دو سه هفته گلش
آمد و بگذشت چو سیلی ز پلش
وین گل ما بعضی اگر خشک شود
طبله درون نافه چو از مشک شود
❈۴❈
میوهٔ بی خسته که نبود به جهان
برگ که چون میوه بود خورد مهان
موز همان میوهٔ بی خسته نگر
برگ ز تنبول نگر بابت خور
کامنت ها