شمس مغربی:ای بلبل جان چونی اندر قفس تنها تا چند درین تنها مانی تو تن تنها
❈۱❈
ای بلبل جان چونی اندر قفس تنها
تا چند درین تنها مانی تو تن تنها
ای بلبل خوشالحان زان گلشن و زان بستان
چون بود که افتادی ناگاه به کلجنها
❈۲❈
گویی که فراموشت گردیده درین گلخن
آن روضه و آن گلشن و آن سنبل و سوسنها
بشکن قفس تن را پس تنتنتنگویان
از مرتبه گلخن بخرام به گلشنها
❈۳❈
مرغان همآوازت مجموع ازین گلخن
پرنده به گلشن شد بگرفته نشیمنها
در پیش دام و دد معوا نتوان کردن
زین جای مخوف ای جان رو جانب مامنها
❈۴❈
ای طایر افلاکی در دام تن خاکی
از بهر دو سه دانه وامانده خرمنها
باری چو نمییاری بیرون شدن از قالب
بر منظرهاش بنشین بگشاده روزنها
❈۵❈
ای مغربی مسکین اینجا چه شوی ساکن
کآنجاست برای تو پرداخته مشکنها
کامنت ها