شمس مغربی:من که در صورت خوبان همه او میبینم تو مپندار که من روی نکو میبینم
❈۱❈
من که در صورت خوبان همه او میبینم
تو مپندار که من روی نکو میبینم
نیست در دیده من هیچ مقابل همه اوست
تو قفا مینگری من همه رو میبینم
❈۲❈
هرکجا مینگری دیده بدو مینگرد
هرچه میبینم ازو جمله بدو میبینم
تو به یک سوش نظر میکنی و من همه سو
تو ز یک سو و منش از همه سو میبینم
❈۳❈
می باقیست که بیجام و سبو مینوشم
عکس ساقی است که در جام و سبو میبینم
گاه با جمله و گه جمله ازو میدانم
گاه او جمله و گه جمله در او میبینم
❈۴❈
بوی گلزار تو از باد صبا میشنوم
سرو بستان ترا بر لب جو میبینم
مغربی آنکه تواش میطلبی در خلوت
من عیان بر سر هر کوچه و کو میبینم
کامنت ها