شمس مغربی:گه چو چنگم و گاه چو نی بنوازم گه بهر ساز که سازی تو مرا میسازم
❈۱❈
گه چو چنگم و گاه چو نی بنوازم
گه بهر ساز که سازی تو مرا میسازم
چون نیم در تو دمی در من بیچاره بدم
می نیاید بطرب هیچکس از آوازم
❈۲❈
کبر و نازی که کنی بر من از آن مفتخرم
در میان همه عشاق از آن مینازم
عاشقی به زمنت کو که بوی پردازی
دلبری به ز توام کو که بوی پردازم
❈۳❈
حسن مجموع بتان در نظرم میآید
چون نظر بر رخ زیبای تو میاندازم
چونکه هر لحظه ز تو حسن دگر میبینم
با تو هر لحظه از آن عشق دگر میبازم
❈۴❈
شاهباز تو بدم، دست تو پروازم داد
باز بر دست تو آیم چو بخوانی بازم
بلبل روضه بستان و گلستان توام
هم بگلزار تو آیم چو دهی پروازم
❈۵❈
مغربی نقطه آخر چو به اوّل پیوست
دیدم انجام من آنجاست که بود آغازم
کامنت ها