شمس مغربی:ای نهان در ذات پاکت ذات کَون وی عیان نور تو در مرآت کَون
❈۱❈
ای نهان در ذات پاکت ذات کَون
وی عیان نور تو در مرآت کَون
مدتی بیمدت دور زمان
بود دایم با تو خوش اوقات کَون
❈۲❈
میگذشتی روز و شب بی روز و شب
بر مراد خویشتن ساعات کَون
محو بودی هم بوصف و هم بذات
در همه حالات تو حالات کَون
❈۳❈
علم ذاتت اندر آن محو وجود
گاه کردی محو گه اثبات کَون
عین علمت دید اعیان همه
چون نگاهی کرد در غایات کَون
❈۴❈
بود ذات کَون محتاج وجود
پس برآورد از کرم حاجات کَون
ای گرفته حسنت از بهر ظهور
شکل و وضع و صورت و هیات کَون
❈۵❈
وی ز جیب موسی سر برزده
رب ارنی گفته در میقات کَون
برده سلطان ظهورت ناگهان
سوی صحرا لشکر و آیات کَون
❈۶❈
از ظهور آفتاب روی تو
گشته ظاهر جمله ذرّات کَون
از فروغ نور مصباح رخت
کوکب درّی شده مشکوت کَون
❈۷❈
دیده اسرار صفات ذات تو
مغربی در مصحف آیات کَون
کامنت ها