شمس مغربی:ار رخت پنهان بنور خویشتن روت مخفی در ظهور خویشتن
❈۱❈
ار رخت پنهان بنور خویشتن
روت مخفی در ظهور خویشتن
با دو عالم بی دو عالم دایماً
عشق بازی در ظهور خویشتن
❈۲❈
در ظهورت هر دو عالم بر دوام
در همیخواهد ظهور خویشتن
مدتی با کس نمیکرد التفات
حسن رویت از غرور خویشتن
❈۳❈
باز چندی در تماشاگه ذات
جنّت خود بود و حور خویشتن
از تماشای بحر ذات خود
بود حور و قصور خویشتن
❈۴❈
خود بخود دارد خود بدتاز خود
بشنود هر دم زبور خویشتن
تا کند بر خود تجلی هم ز خود
موسی خود بود و طور خویشتن
❈۵❈
چون شعوری یافت بر غایات ذات
گشت عاشق بر شعور خویشتن
دید در خود بحر های بیکران
حیرت آورد از بحور خویشتن
❈۶❈
جمله کارستان خود در خود بدید
در عجب مان از امور خویشتن
زان سبب در وی سرورس شد پدید
منبسط گشت از سرور خویشتن
❈۷❈
عزم سحرا کرد ناگاه از سرور
آن سلیمان با طیور خویشتن
بر سر ره بیخبر افتاده دید
مغربی را در عبور خویشتن
❈۸❈
آن بت عیار من بی ما و من
عشق بازد دائماً با خویشتن
کامنت ها