شمس مغربی:مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب از آن دو نرگس مست توام مدام خراب
❈۱❈
مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب
از آن دو نرگس مست توام مدام خراب
مرا که زمزمه قول دوست در گوش است
چه حاجت است آواز چنگ عود و رباب
❈۲❈
فتاده بر رخ دلبر بطالع مسعود
نخست چشم که بگشود چشم بخت از خواب
بدین صفت که منم مست ساقی باقی
عجب که باز شناسم شراب را ز سراب
❈۳❈
کسی که بیخبر از ِلذت و الم باشد
نه از نعیم بود آگهیش نه ز عذاب
چو با وجود تو من هیچ نیستم از نیست
بهیچ وجه مگردان رخ ک مشو در تاب
❈۴❈
خطاب اگر نکنی با من این عجب نبود
که سایه را نکند هیچ آفتاب خطاب
مجو ز مغربی آفتاب در طریقت عشق
که کسی نجست ز مستان و عاشقان آداب
کامنت ها