شمس مغربی:ای همه صفات من آینه صفات تو نیست حیات من بجز شعبه ای از حیات تو
❈۱❈
ای همه صفات من آینه صفات تو
نیست حیات من بجز شعبه ای از حیات تو
جام جهان نمای من صورت توست گرچه هست
جام جهان نمای تو صورت کائنات تو
❈۲❈
گنج توئی، طلسم من ذات تویی و اسم من
حل شده از ظهور تو جمله مشکلات تو
با عدم و وجود خودخفته بدم سحرگهی
داد ندای بندگی حی علی الصلات تو
❈۳❈
زو در عقل خاستم چونکه شنیدم این ندا
عشق فکنده خلعتی در برم از صفات تو
سوی وجود آمدم خوش به سجود آمدم
بود سجودگاه من مسجد کائنات تو
❈۴❈
مسجد کائنات تو بود پر از جماعتی
جمله گرفته سربسر صورت مبدعات تو
لوح وجود سربسر پر ز حروف و نقش شد
گشت مفصلا عیان جمله مجملات تو
❈۵❈
گشت جهان آب و گل نقش جهان جان دل
گشت جهان جان و دل نقش صفات ذات تو
یوسف جان چو دور ماند از پدر وجود خویش
کرد مقیدش بکل مصر تو و بنات تو
❈۶❈
در جهتی از آن جهت در جهتش طلب کنی
بی جهتی بببینی ار محو شود جهات تو
بود وجود مغربی لات و منات او بود
نیست بتی چو بود او در همه سومنات تو
کامنت ها