شمس مغربی:تو میخواهی که تا تنها تو باشی کسی دیگر نباشد تا تو باشی
❈۱❈
تو میخواهی که تا تنها تو باشی
کسی دیگر نباشد تا تو باشی
از آن پنهان کنی هر لحظه مارا
زچشم خلق ناپیدا ت باشی
❈۲❈
چو بیما نیستی یک لحظه موجود
نمیشاید که تا بیما تو باشی
اگر دریای مارا غرقه کردی
چو قطره بعد ازین دریا تو باشی
❈۳❈
از آن پس گرچه موج آیی به صحرا
حیات جمله صحرا تو باشی
زجزوی گر بکلی باز کردی
چو گل در جمله اجزا تو باشی
❈۴❈
دوئی اینجا نمیگنجد برون شو
که یا من باشم اینجا یا تو باشی
منم یکتای بیهمتا تو خواهی
که تا یکتای بیهمتا تو باشی
❈۵❈
بسان مغربی خود را رها کن
بما بگذار تا خود را تو باشی
کامنت ها