گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شمس مغربی:تو میخواهی که تا تنها تو باشی کسی دیگر نباشد تا تو باشی

❈۱❈
تو میخواهی که تا تنها تو باشی کسی دیگر نباشد تا تو باشی
از آن پنهان کنی هر لحظه مارا زچشم خلق ناپیدا ت باشی
❈۲❈
چو بیما نیستی یک لحظه موجود نمیشاید که تا بیما تو باشی
اگر دریای مارا غرقه کردی چو قطره بعد ازین دریا تو باشی
❈۳❈
از آن پس گرچه موج آیی به صحرا حیات جمله صحرا تو باشی
ز‌جزوی گر بکلی باز کردی چو گل در جمله اجزا تو باشی
❈۴❈
دوئی اینجا نمیگنجد برون شو که یا من باشم اینجا یا تو باشی
منم یکتای بیهمتا تو خواهی که تا یکتای بیهمتا تو باشی
❈۵❈
بسان مغربی خود را رها کن بما بگذار تا خود را تو باشی

فایل صوتی غزلیات شمارهٔ ۱۷۶

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

بوراق
2021-04-12T07:37:31
  چه باده ایست که مست است میفروش از ویکسی که خورد نیاید دگر بهوش از ویچه باده ایست که مست و خراب اوست شرابمدام در دل خمها بود بجوش از ویچه باده ایست ندانم که میدهد ساقیکه باده مست خراب است و باده نوش از ویچو بحر قطره از آن می بخورد شد سرمستبجوش آمد و در جنبش و خروش از ویچه چهره بود که هر سوی چهره بنمودچه نقش بود که برخاست این نقوش از ویبیا بیا سخنی گو از آن صنم با مننمی سزد که شوی پیش من خموش از ویبگوش هوش کس امروز می نیارد گفتدل آنچه سمع روانش شنیده دوش از ویچو مغربییست ترا خازن خزانه رازدگر خزانه اسرار را مپوش از وی