شمس مغربی:منم مست از لب ساقی نه از می کز آن لب میکشم جام پیاپی
❈۱❈
منم مست از لب ساقی نه از می
کز آن لب میکشم جام پیاپی
من از گفتار مطرب در سماعم
نه از آواز چنگ و ناله نی
❈۲❈
بجان، من زنده چون باشم که جانم
ندارد زندگی یک لحظه بی وی
الا ای آفتاب سایه گستر
مگردان روی را از جانب فی
❈۳❈
تو خورشیدی و من سایه از آنرو
گهی لاشی شوم از وی گهی شیء
زمانی در پیمآیی چو خورشید
زمانی آیمت چون سایه از پی
❈۴❈
بسان سایه امای مهربانان
گهی میگستری گه میکنی طی
نیابد بیتو عالم مغربی را
که مجنون را غرض لیلی است از حی
کامنت ها