شمس مغربی:دل غرقه انوار جمالی و جلالی است بر وی نظر از جانب دلبر متوالی است
❈۱❈
دل غرقه انوار جمالی و جلالی است
بر وی نظر از جانب دلبر متوالی است
دل منظر عالی و نظرگاه رفیع است
یار است که او ناظر این منظر عالی است
❈۲❈
خالی است حوالی حریم دل از اغیار
اغیار کجا واقف این بود و حوالی است
جز نقش رخ دوست در آن دل نتوان یافت
کان آینه از نقش جهان صافی و خالی است
❈۳❈
در عالم او هیچ شب روز نباشد
کاو برتر ازین عالم و ایام و لیالی است
در یکه از او جمله جهان گشت پدیدار
آن درّ گرانمایه از آن بحر لآلی است
❈۴❈
عالم بخط دوست کتابی است ولیکن
مخفی است از آنکس که نه قاری است و نه تالی است
ایمغربی کس را خبر از عالم دل نیست
چه عالم دل زایل وعالم متعالی است
کامنت ها