شمس مغربی:ریخت خونم که این شراب من است سوخت جانم که این کباب من است
❈۱❈
ریخت خونم که این شراب من است
سوخت جانم که این کباب من است
چونکه چشمش خراب و مستم دید
گفت کاین بیخود و خراب من است
❈۲❈
چونکه در بوته غمم بگداخت
گفت در زیر لب که آب من است
چون در آن آب روی خود را دید
گفت کاین عکس آفتاب من است
❈۳❈
کرد با عکس روی خویش خطاب
یعنی این مظهرخطاب من است
گفت با تو عتاب ها دارم
گر ترا طاقت عتاب من است
❈۴❈
آنچه پرسی ازو جواب شنید
گفت سایل که این جواب من است
مهر رویش بمغربی میگفت
پرتو ذات تو حجاب من است
کامنت ها