شمس مغربی:آنچه جان گفت بدل باز نمییارم گفت بکسی رمزی از آن باز نمییارم گفت
❈۱❈
آنچه جان گفت بدل باز نمییارم گفت
بکسی رمزی از آن باز نمییارم گفت
مطرب عشق درین پرده مرا سازی زد
که بکس هیچ از آن ساز نمییارم گفت
❈۲❈
گفت با من سخن عشق بآواز بلند
آنچه او گفت بآواز نمییارم گفت
زیر لب خنده کنان عشوه کنان با دل من
آنچه گفت آن لب طناز نمییارم گفت
❈۳❈
آنکه او را پر پرواز نباشد هرگز
بر او از پر و پرواز نمییارم گفت
لذت لعل لب و جام غم انجام ترا
به پی ذوق ز آغاز نمییارم گفت
❈۴❈
شرح آن طرّ طرار نمیدانم داد
سحر آن غمزه غماز نمییارم گفت
مغربی با دل دمساز چو دمساز نه
با تو سر دل دمساز نمییارم گفت
کامنت ها