شمس مغربی:سحرگهی که موذن بفالق الاصباح صلای زنده دلان میدهد بخوان صلاح
❈۱❈
سحرگهی که موذن بفالق الاصباح
صلای زنده دلان میدهد بخوان صلاح
تو رو به خانه خمار عاشقان آور
برای راحت روحت طلب کن از وی راح
❈۲❈
کلید فتح دلِ اهل دل، بدست دل است
گشایشی طلب از وی که عنده مفتاح
از آنشراب که از دل همیبرد احزان
از آنشراب که درجان درآورد افراح
❈۳❈
از آن مئی که ازو زنده است جان مسیح
از آن مئی که در اشباح دردمد ارواح
نجات هردو جهان را از آنشراب طلب
که اوست در دو جهان موجب نجات و نجاح
❈۴❈
به پیش پرتو آن می چراغ فکر و خرد
چه پیش ضوء صباح است کوکب مصباح
بهر که ساقی ازین باده داد رست از خود
هرآنکه رست ز خود یافت در دو کَون فلاح
❈۵❈
بیا و بر دل و بر جان مغربی می ریز
مئی که هیچ ملوث نمیکند اقداح
کامنت ها