شمس مغربی:ز دریا موج گوناگون برآمد ز بیچونی برنگ چون برآمد
❈۱❈
ز دریا موج گوناگون برآمد
ز بیچونی برنگ چون برآمد
چو نیل از بهر موسی آب گردید
برای دیگران چون خون برآمد
❈۲❈
که از هامون بسوی بحر شد باز
گهی از بحر بر هامون برآمد
چو زین دریای بیچون موج زن شد
حباب آسا بر او گردون برآمد
❈۳❈
از این دریا بدین امواج هر دم
هزاران گوهر مکنون برآمد
چو یار آمد ز خلوتگاه بیرون
بهر نقشی درین بیرون برآمد
❈۴❈
گهی در کسوت لیلی فرو شد
گهی از صورت مجنون برآمد
بصد دستان نگارم داستان شد
بصد افسانه و افسون برآمد
❈۵❈
بدین کسوت که می بینیش اکنون
یقین میدان که هم اکنون برآمد
بمعنی هیچ دیگرگون نگردیدد
بصورت گرچه دیگرگون برآمد
❈۶❈
چو شعر مغربی در هر لباسی
بغایت دلبر و موزون برآمد
کامنت ها