منوچهری:نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه به خنده گفتم: طوبی لمن یری عکه
❈۱❈
نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه
به خنده گفتم: طوبی لمن یری عکه
خوشم نبیذ و خوشا روی آنکه داد نبیذ
خوشم جوانی و این بوستان و این برکه
❈۲❈
من و نبیذ و به خانه درون سماع و رباب
حسود بر در و بسیار گوی در سکه
مرا تو گویی میخوردنست اصل فساد
به جان تو که همیآیدم ز تو ضحکه
❈۳❈
اگر فساد کند هر که او نبیذ خورد
بسا فساد که در یثربست و در مکه
ور این فساد ز من دست باز دار و برو
که نیست با تو مرا نی نکاح و نی شرکه
❈۴❈
چرا نبیذ حرامست و هست سرکه حلال
نه هم نبیذ بود ابتدا از آن سرکه؟
نبیذ تلخ چه انگوری و چه میویزی
سپید سیم چه با سکه و چه بیسکه
❈۵❈
کجا نبیذست آنجا بود جوانمردی
کجا نبیذست آنجایگه بود برکه
کامنت ها