گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

منوچهری:نوروز درآمد ای منوچهری با لالهٔ لعل و با گل خمری

❈۱❈
نوروز درآمد ای منوچهری با لالهٔ لعل و با گل خمری
مرغان زبان گرفته را یکسر بگشاده زبان رومی و عبری
❈۲❈
یک مرغ سرود پارسی گوید یک مرغ سرود ماورالنهری
در زمجره شد چو مطربان، بلبل در زمزمه شد چو موبدان، قمری
❈۳❈
ماند ورشان به مقری کوفی ماند ورشان به مقری بصری
در دامن کوه، کبک شبگیران در رفت به هم به رقص با کدری
❈۴❈
بر پر الفی کشید و نتوانست خمیده کشید الف ز بی‌صبری
بر پربکشید هفت الف یا نه از بی‌قلمی و یا ز بی‌حبری
❈۵❈
طوطی به حدیث و قصه اندر شد با مردم روستایی و شهری
پیراهنکی برید و شلواری از بیرم سرخ و از گل حمری
❈۶❈
پیراهنکی بی‌آستین، لیکن شلوار چو آستین بوعمری
هدهد چو کنیزکیست دوشیزه با زلف ایاز و دیدهٔ فخری
❈۷❈
بر فرق زده‌ست شانه‌ای شیزین بی‌گیسو یکی دراز از غمری
بر شاخ درخت ارغوان بلبل ماند به جمیل معمر عذری
❈۸❈
بی وزن عروض شعرها گوید شاعر نبود بدین نکو شعری
طاووس مدیح عنصری خواند دراج مسمط منوچهری
❈۹❈
بر برگ سپید یاسمین تر بر ریخت قرابهٔ می حمری
جنبید سر خجسته نتواند برگردن کوتهش ز پر عطری
❈۱۰❈
خون دل لاله در دل لاله افسرده شد از نهیب کم عمری
صد گردنک زبرجدین دیدی بر یک تن خرد نرگس بری
❈۱۱❈
زرین سرکی فراز هر گردن شش گوش بر او ز سیم هل تدری؟
شمشاد نگر بدان نکوزلفی گلنار نگر بدان نکوچهری
❈۱۲❈
ای تازه بهار! سخت پدرامی پیرایهٔ دره و زیور عصری
با رنگ و نگار جنت العدنی با نور و ضیاء لیلةالقدری
❈۱۳❈
از بوی بدیع و از نسیم خوش چون نافهٔ مشک و عنبر تری
وز رنگ و نگار و صورت نیکو چون قصر ملک محمد قصری
❈۱۴❈
میر اجل مظفر عادل قطب کرم و نتیجه حری
با چهرهٔ ماه و طلعت زهره با زهرهٔ شیر و عفت زهری
❈۱۵❈
برداشته زرق مهتر و کهتر دریافته طبع بری و بحری
افزون به شرف ز شرقی و غربی افزون به نسب ز تیمی و بکری
❈۱۶❈
بریده چو طبع مؤمن از مرتد از بددلی و بدی و بدمهری
با مهرهٔ آهنین دبوس او بر مهرهٔ پشت شیر نر بگری
❈۱۷❈
گر سنگ ده آسیا فرو افتد در پیش رخش ز کوکب دری
از پس نجهد دلش به یک ذره کس را نبود دلی بدین نری
❈۱۸❈
ور زانکه بغردی بناگاهان پیرامن او پلنگ یا ببری
زان جانب خویش ننگرد زین سو از ننگ حقارت و ز بی‌قدری
❈۱۹❈
میرا! ملکا! ستاره و بدرا! میری، ملکی، ستاره و بدری
گر یمن کسی طلب کند، یمنی ور یسر کسی طلب کند، یسری
❈۲۰❈
دیوانه طناب کاغذین ندرد چونانکه تو صف آهنین دری
چون تیغ که شاخ گندنا برد تو سنگ بزرگ آسیا بری
❈۲۱❈
آنگاه که شعر تازی آغازی همتای لبید و اوس بن حجری
وانگاه که شعر پارسی گویی استاد شهید و میر بونصری
❈۲۲❈
با جام به بزم، خیر برخیری با تیغ، به رزم، شر بر شری
در حرب، هزار کیمیا دانی چون حارث ابن ظالم المری
❈۲۳❈
تا هست خلاف شیعی و سنی تا هست وفاق طبعی و دهری
تا «فاتحةالکتاب» برخواند اندر عرب و عجم یکی مقری
❈۲۴❈
در دولت فرخجسته آزادی در دایرهٔ سپهر بی‌غدری

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۶۲ - در وصف نوروز و مدح (ملک محمد) قصری

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

موسی عبداللهی
2023-09-19T21:27:21.3971708
🔰شرح قصیده 62 منوچهری دامغانی   نوروز وارد شد، ای منوچهر، با لاله‌هایی از لعل و گل خمری. مرغان زبانشان را به هم پیوسته و زبان‌های رومی و عبری را باز کرده‌اند. یک مرغ سرودی به فارسی و دیگری به زبان ماوراء النهر (عربی) خواندند. آنها مثل مطربان زمجره و موبدان زمزمه شدند. کبک‌های شبگیر در دامن کوه به همراه کدری رقصیدند. یک پرنده با نشاط پرواز کرد، اما بر پربالش خم شد و خمیده الف را نتوانست بکشاند. او هفت هزار الف را با خود بکشید، اما بی قلمی و حبری جانش را گرفت. یک طوطی با مردم شهر و روستا به حدیث و قصه پرداخت. او یک پیراهنک قرمز با شلوار جورابی داشت. هدهد یادآور یک دوشیزه با زلف‌های ایازی و دیدهٔ فخرآور بود. شانه او بدون گیسوی دراز به سوی پایین بود. یک بلبل بر شاخهٔ درخت ارغوان ماند و شعری را بی‌وزن خواند. او مشهور به شعرنویسی نبود، اما شعری زیبا سرایت کرد. طاووس، مدیحه‌ای به عنصری سر داد و منوچهری دراج مسمط شد. برگ یاسمین سپید روی زمین افتاد و قرابهٔ خمر روی آن ریخت. طاووس سرش را جنباند، اما نتوانست گردن کوتاهش را از پر عطرش بلند کند. خون لاله‌ها در دل خود افسرده شدند از ترس کم عمری. صد گردنک زبرجدین روی یک تن کوچک نرگسی دیدند. زرین سرکی با شش گوش بر روی هر گردنش بود. شما می‌توانید به نزدیکی بهار پدرامی را با لباس دره و زیورات عصری، که با رنگ و نگار بهشت العدن و نور لیلةالقدر پر شده‌اند، ببینید. از بوی خوش و نسیم خنک، مانند بوی مشک و عنبر، تنفس کنید. با نگاه به رنگ و نگار و زیبایی، می‌توانید قصر محمد را مشاهده کنید. میراث اجل، صاحب شرف و نسبت، با چهرهٔ زیبای ماه و تأثیر زهره، و با شیر و عفت زهری، از پستی برتری به دست آورده است. او زرق مهتر و کهتر را به همراه طبع بری و بحری دریافت کرده است. او به شرف شرق و غرب و نسب تیمی و بکری افزوده شده است. چون طبع مؤمن از مرتد بریده شده، به دلیل بددلی، بدی و بدمهری، با مهرهٔ آهنین دبوس خود، بر مهرهٔ پشت یک شیر نر قرار داده است. اگر سنگ ده آسیا فروافتد، در مقابل رخ او که از کوکب دری است، هیچ‌کس ذره‌ای تلاش نکند تا او را از پس بر بیاورد. ولی اگر زمانی از حالت عصبانی خود روی می‌آورد، پیرامن او شبیه پلنگ یا ببر خواهد شد. به هیچ وجه نگاهی به خود از نظر حقارت و بی‌قدری نکنید. ای میرا و ملکا، ستاره و بدرا! اگر کسی به دنبال یمن است، یمنی خواهد دید، و اگر کسی به دنبال یسر است، یسری خواهد دید. چنانکه دیوانه‌ای کاغذین طناب نمی‌کشد، به همان شکل که تو با مهره آهنین در سپر آهنین دفاع می‌کنی. چون تیغی که شاخ گندنا را قطع می‌کند، به عنوان سنگ بزرگی از آسیای دریده عبور می‌کنی. وقتی به شعر تازه‌ای پرداخته‌ای، همتای تو لبید و اوس بن حجری خواهد بود. اگر شعری به زبان فارسی بگویی، استاد شهید و میر بونصری خواهی بود. در جشن با جام، خیر بر خیر خواهی بود، اما در جنگ با تیغ، شر بر شر خواهی بود. شما هزارها کیمیا را در جنگ خواهید دانست، مثل حارث ابن ظالم المری. تا وجود دارد خلاف شیعی و سنی و وفاق طبعی و دهری، همه «فاتحة الکتاب» را به یک صوت و یک مقام در عربستان و ایران خواهند خواند. در دوران فرخندهٔ آزادی و در دایرهٔ سپهر بی‌غدری.