ملا مسیح:گریبان زمین شد ناگهان چاک در آمد همچو جان در قالب خاک
❈۱❈
گریبان زمین شد ناگهان چاک
در آمد همچو جان در قالب خاک
فرو شد همچو تخم کشت در گل
نهان چون راز دانا ماند در دل
❈۲❈
پری زاد پری پیکر پری وار
ز پیش دیده غا یب شد به یکبار
همه تن روح گشت آن جوهر پاک
به نقل روح شد در پیکر خاک
❈۳❈
عیار جان گدازش داشت کامل
چو زر نابود اندر بوتۀ گل
مگر شخصی زمین تشنه شد و مرد
که آب زندگانی را فرو برد
❈۴❈
صنم یوسف شکاف چاک شد چاه
به چاه افتاد یوسف آه صد آه
به کان خویش در شد لعل شب تاب
ز لعلش خاک تشنه گشت سیراب
❈۵❈
به گل پوشیدن خود بود مشکل
نهان چون شد چنین خورشید در گل
شکسته خاطر آن پاره چون برق
به یکدم در زمین خشک شد غرق
❈۶❈
حضیض ماه تا گاو زمین شد
به گاو آسمان زهره قرین شد
چو حور پردگی در پرده در شد
به پرده عالمی را پرده در شد
❈۷❈
فشانده ماه خاک تیره بر سر
که زیر خاک شد خورشید خاور
غریو از خفتگان خاک برخاست
که بود از حق قیامت وعده راست
❈۸❈
به خاک از سر به روز حشر یزدان
امانت ماند گنج آب حیوان
به اظهار عتاب پاک جانی
به سندان در شده الماس کانی
❈۹❈
فرو شد در زمین حور شکر لب
چو ماه نخشب اندر چاه نخشب
ز رنگ و بوی او سرمایه اندوخت
زمین نق اشی و عطّ اری آموخت
❈۱۰❈
کشد گلگونه زان بر عارض گل
معطر زان نماید زلف سنبل
فغان برداشت خور با سینه چاکی
وبال ماه شد در برج خاکی
❈۱۱❈
قیامت شد به جان رام مشتاق
که مشرق گشت پیش شرق اشراق
هلال ابرسان ان در دمیدن
ز دیده شد نها ن در عین دیدن
❈۱۲❈
صنم محمل سوی قعر زمین راند
ازو دنبالۀ کاکل برون ماند
به صید مرغ جام رام آزاد
فکنده دام پنهان گشت صی اد
❈۱۳❈
ز مویش روز روشن شد شب فام
عجب روز سیاه افتاد بر رام
ره و رسم قدیم روزگار است
غروب خور، طلوع شام تار است
❈۱۴❈
خَضر بی آب حیوان گشته ماهی
فتاد آشفته کارش با سیاهی
کشان دنبال زلف یار بگرفت
به روزن رفته نیم مار بگرفت
❈۱۵❈
به دستش کاکل دلدار مانده
ز خانه گنج رفته مار مانده
گرفته رام موی دلربا را
که برهاند ز غرق آن آشنا را
❈۱۶❈
صنم گفتا مکن دلسوزی زرق
که با غیرت کشیده گشته ام غرق
جوانمردا! ز بهر من مکش رنج
که گنجم من، به زیر خاک نه گنج
❈۱۷❈
به صد زاری به جا عاشق فرو ماند
به فرق خویش آب از دیده می راند
چنین بارید باران سحابی
که زلف یار گشتش مار آبی
❈۱۸❈
ز سر مژگانش، در یاس می سفت
گرفته مار زلف یار و می گفت
ز بس کاندر غم حسرت گرفتم
که تا زهراب شد مویت به دستم
❈۱۹❈
غریقم چون تو ای مار گزیده
تو اندر خاک من در آب دیده
تو هم دانی غریقی تا نمیرد
به نومیدی گیاه آب گیرد
❈۲۰❈
چه جای حیرتست ای عقل هشیار
کزین سان کارکرده عشق بسیار
کامنت ها