ملا مسیح:به تخت آسمان چون شاه خاور ز فتح دیو شب کج ماند افسر
❈۱❈
به تخت آسمان چون شاه خاور
ز فتح دیو شب کج ماند افسر
طلسم انگیز دیوان فسون ساز
ز هر سو جادویی کردند آغاز
❈۲❈
به جای طاعت از تأ ثیرافسون
روان شد جویها از ریم و ز خون
زمین از فتنه شوریده زم ان نیز
همی بارید آتش آسمان نیز
❈۳❈
چو رام آن فتنه دید از شر دیوان
به فوج دیو بر زد تیر باران
ز تیر رام فوج دیو بشکست
ز بارانش غبار فتنه بنشست
❈۴❈
سپاه دیو زاد آخر زبون شد
لوای کید ایشان سرنگون شد
روارو در سپاه دیو افتاد
سپاه آمد به رزم رام ایستاد
❈۵❈
خدنگِ آتشین انداخت جانسوز
چو تیره آه مظلومان جهان سوز
ز تیرش دیو تیره جمله تن سوخت
شهاب رام شخص اهرمن سوخت
❈۶❈
مهادیوی یقین شد رام خوش کام
ز دانش در نهاد دیو خود کام
عیان شد فوج ماریچ از دگر سوی
همه یکد ل به جنگ رام یکروی
❈۷❈
به تن ماریچ هم زد ناوک خورد
ز سهمش نیمه جان با خود برون برد
به دریا رفت پنهان شد ز بیمش
ز سهم او دل و جان شد دو نیمش
❈۸❈
چو رام از کار دیوان دل بپرداخت
به چشم خلق خود راسرخ رو ساخت
به خدمت کرد بسوامتر را شاد
دگر در خدمتش یکپای استاد
❈۹❈
که کردم آنچه گفتی خدمت تو
به جان منّت طفیل همت تو
کنون هم ایستادستم به یکپای
اگر کار دگر داری بفرمای
❈۱۰❈
وگر کاری نداری رخصتم کن
دلِ جسرت خلاص از محنتم کن
جوابش داد بسوامتر دانا
که در ترهت همی خوانند ما را
❈۱۱❈
جنک جگ سوینبر ۲ پیش کرده است
جهان مهمان جشن خویش کرده است
طلب کرده است رایان جهان را
نهاده در میان زرین کمان را
❈۱۲❈
هر آن کس کش کند آن قصه تا گوش
بدو سازند سیتا را هم آغوش
مرا رفتن در آنجا خود ضرور است
ثواب آتش جگ، عین نور است
❈۱۳❈
تو کردی کار خود آخر چه کار است
کنون در هر دو امرت اختیارست
اگر خواهی تماشای کمان کن
وگرنه رو پدر را تازه جان کن
❈۱۴❈
به بسوامتر گفتا رام خوشخ وی
سوینبر چیست سیتا کیست بر گوی
کامنت ها