ملا مسیح:چو قصد غسل کرد آن سرو گلرنگ به آب زندگی شد آشنا گنگ
❈۱❈
چو قصد غسل کرد آن سرو گلرنگ
به آب زندگی شد آشنا گنگ
کنار آب رفت آن رشک مهتاب
فکند از سایه، آتش در دل آب
❈۲❈
کشید از بر پرند زعفرانی
برون آمد مه از ابر کتانی
ز ماهش آب پل بر عید بشکست
حبابش قبه های عید می بست
❈۳❈
نمود از پرتوِ آن شمع کافور
چو از عکس آبگینه آب پر نور
ز عکس خویش مه ز آیینۀ آب
چو ماهی شد ز عشق آب بیتاب
❈۴❈
به آب از شوق در شد مست و مدهوش
که عکس خویش را گیرد در آغوش
به گرد او به جان گرداب گردید
ز شادی موج اندر خود نگنج ید
❈۵❈
ز شادی پای خود کرده فراموش
ز بوس پای او رفت آب از هوش
چو ماهی شد در آب آن ماه دلکش
برستش را گر و برد آب زآتش
❈۶❈
چو جوی باغ می نو شد ز ت أثیر
همه آب انگبین و باده و شیر
به ذوق پای بوسِ آن پری چهر
روان آب از دهانِ چشمۀ مهر
❈۷❈
ز آب روی خود داد آب را آب
هنوز آن آبرو باقی ست با آب
از آن صافی بدن گشت آب چون در
سراپا همچو در زان آب شد پر
❈۸❈
چو گل شسته ز شبنم آبِ رو را
به روی آب افزود آبرو را
صفا شد جان گنگ از غسل آن رو
بحالست آب او زان تیرگی شو
❈۹❈
به بوی آن نسیم نو بهاری
هلاک بازگشتن آب جاری
چو جا در آب کرد آن راح ت جان
ز رشک گنگ جان داد آبِ حیوان
❈۱۰❈
صدف گوهر نثارِ لعل او ساخت
به فرق موش ماهی عنبر انداخت
به آب آن ماهرو، چون جلوه نو کرد
دل نیلوفر از خورشید شد سرد
❈۱۱❈
اگر گنگ از بهشت اول بدر شد
بهشت ثانی اندر گنگ در شد
چو بر سر ریختی آب آن بت مست
ز دستش آب خم می رفت از دست
❈۱۲❈
چو بعد از غسل پا از آب بر زد
نهال آتشین از آب سر زد
برون شد چون ز آب آن نازنین حور
علم زد جوشش فوارهٔ نو ر
❈۱۳❈
قوی شد قول های هند مانا
که ماه آمد برون بی شک ز دریا
به رفتن شعله زد آبِ روان را
وطن آتشکده شد ماهیان را
❈۱۴❈
به آب اندر شده بی تاب ماهی
طپیده آب چون بی آب ماهی
شد آن بلقیس نازان سوی جمشید
ز برج آب شد تحویل خورشید
❈۱۵❈
چو دیده رام روی آن صنم را
فرامش کرد آن دیرینه غم را
روان شد رام زآنجا با دلِ ریش
ز سرحد پدر ده روزه ره بیش
❈۱۶❈
به صحرا گاه چترّکوت جا کرد
عبادتخانه ای از خس بنا کرد
به یاد حق در آنجا شادمان شد
به طاعت پیشوای زاهدان شد
کامنت ها