ملا مسیح:دل از عشق محمد ریش دارم رقابت با خدای خویش دارم
❈۱❈
دل از عشق محمد ریش دارم
رقابت با خدای خویش دارم
حقیقت ناز دارد بر مجازم
به معشوق خدای عشقبازم
❈۲❈
درین میدان نیامد همچو من مرد
به عشقم عاشقی ها می توان کرد
رسول اندر حقیقت جز خدا نیست
بدین پیغام جبریل آشنا نیست
❈۳❈
چو خورشید نخستین شد گل اندود
محمد نام کردش بخت محمود
محمد نیست جز آئینه ای بیش
تو در وی می نمایی جلوهٔ خویش
❈۴❈
بدان جلوه به جان خاطر نهادی
به داد حسن خود انصاف دادی
نیاز خودکنی در بی نیازی
به خود نازی اگر بر خویش نازی
❈۵❈
ببین آیینه و بر خویش می ناز
جهان قربان ازین هم بیش می ناز
ز عشق خود شدی شرمنده خویش
که خود را نام کردی بندهٔ خو یش
❈۶❈
و گر نه کی پسندد عقل مخلوق
که خالق عاشق و مخلوق معشوق
درین جا دم ز مایی و تویی نیست
شمارم شد غلط ورنه دویی نیست
❈۷❈
دو بیند هر یکی را چشم کم نور
تو خواهی اولم خوان خواهی ام کور
ندارد کس ز تو بیشی و پیشی
اگر عینی و گر عکس آن خویشی
❈۸❈
ز جزء و کل سخن گفتن ندانم
پیامت را فدا یی باد جانم
ترا بشناسد آن کو حق شناس است
خدایا این چه تغییر لباس است !
❈۹❈
اگر کفر است حرفم گو مکن گوش
ازین گفتن نخواهم ماند خاموش
بنازم کز کمال مهربانی
پیام خویشتن خود می رسانی
❈۱۰❈
بسا باشد که شاه هفت کشور
گدایانه لباس فقر در بر
به شب گرد د نهان هر سو گدا وار
ز هر نیک و بد عالم خبردار
❈۱۱❈
در آن دم هر که بشناسد که شاه است
اگر گوید که تو شاهی گناه است
چو خاموشی رضای شاه داند
ز بهر مصلحت خاموش ماند
❈۱۲❈
گشایم چند راز دل چو مستان
من و نعت تو چون ظاهر پرستان
کامنت ها