ملا مسیح:در آن نزدیک نقش پای ده سر نموده رام دل خ ون را برادر
❈۱❈
در آن نزدیک نقش پای ده سر
نموده رام دل خ ون را برادر
قریب نقش پایش دید از دور
به چشم خویش نقش پای آن حور
❈۲❈
تمامی ماجرای آن پری رو
موافق یافت با قول جتا یو
ز عین بیخودی بر سرو طناز
عتاب آمیز حرفی کرد آغاز
❈۳❈
که ای پر کار و عاشق کش بیا زود
زیان من نه چندانت بود سود
برای کشتنم جای نهانی
بیا ای جان که مردم زان که جانی
❈۴❈
دریغا کین چنین رنگ کف پا ی
دریغ از دیدهٔ من داشتی وای
گناه از مردم چشمم چه دیدی؟
که خاک راه بر چشمم گزیدی
❈۵❈
چو من گریان به جان ریش می گفت
سرودی حسب حال خویش می گفت
جبین مالید بر نقش کف پای
زمین را کرده پی آن انجم اندای
❈۶❈
من آن گلدستۀ گلهای داغم
که می سوزد نسیم از کشت باغم
ندانم کس چه سازد با چنین یاس
گل داغم پر از ماران الماس
❈۷❈
کباب تر بر آتش خون نبارد
که بهر سوز دل من گریه آرد
زیارت خانۀ پروانه شد دل
که آتش شعله زد زین خرمن گل
❈۸❈
من و پروانه هم مشرب دو یاریم
که در جان تخم آتشها بکاریم
گل داغی به دست آریم ناکام
که ماند زو گلاب خوش وفا نام
❈۹❈
چوگل پروردن از غم پیشۀ ماست
وفا در دل گلاب شیشۀ ماست
خمار مستی خود برشکستم
ز جامِ نیستی، دیوانه مستم
❈۱۰❈
به زاری آنچنان از خویشتن رفت
که گویی مرغ روحش از بدن رفت
چو جیب خور، گریبان ر ا زده چاک
چو صوفی در سماع افتاد بر خاک
❈۱۱❈
کجایی ای دل و جانم فدایت
هزاران جان فدای خاک پایت
به ذوق وصل تو گشتم بد آموز
مرا تاب جدایی نیست امروز
❈۱۲❈
من آنم کز تو بر دامان عصمت
برم از سایۀ جبریل غیرت
بود بر جا اگر جان در گداز است
که بر تو دست ابلیسی دراز است
❈۱۳❈
چنین خونابه باران گشت مدهوش
زبانش دوست گویان ماند خاموش
سرش بگرفت بر زانو برادر
به رویش زد گلاب اشک پرور
❈۱۴❈
ز مستیهای عشق آن گل اندام
به بیهوشی فتاده صبح تا شا م
کامنت ها