ملا مسیح:اجازت داد پور خرد خود را که رو بنمای دست برد خود را
❈۱❈
اجازت داد پور خرد خود را
که رو بنمای دست برد خود را
نود لک نره دیوان همرهش داد
که بر بندند ره بر زادهٔ باد
❈۲❈
خروشان حلقه حلقه صف شکن پیل
به کوه آموخته جوشانیِ نیل
به پشت پیل چتر لعل و بیرق
کُله سایان به فرق چرخ ازرق
❈۳❈
چو شیران نعره می زد طبل جنگی
درخش تیغ خندان تر ز زنگی
چو میمون دید فوج بیکران را
ز جا برکند و زد کوه گران را
❈۴❈
به زیر کوه لشکر ج مله شد پخش
به تنها ماند پور راون و رخش
به جنگ پور راون شد دلاور
به هر ناکس چون نرسنگ جگر در
❈۵❈
دو شیر شرزه با هم پنجه بر زد
دو پیل ژنده سر بر یک دگر زد
ز شستش تیر باران سوی میمون
چو بارد حادثات از اوج گردون
❈۶❈
عقاب تیر زاغان کمان را
صلا در داده و بنهاد خوان را
ازین سو هم هزار اندر هزاران
به کوه آهنین نرسنگ باران
❈۷❈
به مردی دیو همچون رستم زال
گهی ژوپین همزد گاه کوپال
به خوردی پور راون چون بزرگان
مصاف سخت کرده با هنومان
❈۸❈
دو رویین تن ۳ ز بس میدان نوردی
در آن پرخاش داده داد مردی
به کوشش آن دلیرانی دران جنگ
چو حربه کند گشت و ریزه شد سنگ
❈۹❈
ز تیر و سنگ گشته دستشان سست
به کشتی هر دو تن کردند پا چست
ته و بالا شده هر یک به کشتی
چو اندر خشک و تر گردون و کشتی
❈۱۰❈
دو پله شد ترازوی ظفر را
مهیا گشته هر زیر و زبر را
فلک سنجید غم با شادمانی
نگون شد پلۀ غم از گرانی
❈۱۱❈
هنون غالب شد و مغلوب دشمن
سرش برکند و دور انداخت از تن
چو آگه گشت دیو از قتل فرزند
به خون قاتل از جان شد کم ر بند
❈۱۲❈
به کینه شد بلای آتش افشان
به دم چون اژدهای آتش افشان
ز میمون شد دل سنگین او خون
سراپا داغ داغش زخم میمون
❈۱۳❈
مهین فرزند کش بود اندرجت نام
طلب فرمود و کرد اعزاز و اکرام
ستود و گفت کای پور گرامی
که اندر کردت اقرار غلامی
❈۱۴❈
خبرداری که در میدان میمون
برادر کشته افتاده است در خون
گشاید گرچه از شفقت پدر را
فرستادن چنین جایی پسر را
❈۱۵❈
ولیکن از برای امتحانت
فرستم بهر دفع دشمنانت
نکو دانی که باشد ننگ راون
که بشتابد به جنگ سفله دشمن
❈۱۶❈
به خون ذره گر خور تیغ بندد
جهان بر ریش او چون صبح خندد
برو نیروی خود را کار فرمای
بر افکن نخل عمر دشمن از پای
کامنت ها