ملا مسیح:یک اسپه تاخت اندرجت به میدان نکرده التفات فوج چندان
❈۱❈
یک اسپه تاخت اندرجت به میدان
نکرده التفات فوج چندان
نخستین چون حریف خویش را دید
نکرده جنگ شرح حال پرسید
❈۲❈
بگو نام و نشان خویش با ما
به پای خود اجل آوردت ای نجا
جوابش داد شیر اژدها زور
که خورشیدم چه پرسی موشک کور
❈۳❈
اگر پنجه زنم در جیب افلاک
چو دامان دل عاشق کنم چاک
و گر چوگان کنم پای فلک مال
زمین غلطان شود چون گوی اطفال
❈۴❈
به دریا گر نمایم کینه خواهی
ز بی آبی بمیرد تشنه ماهی
شود میزان بازویم چو طیار
به خشخاشی نسنجد کوه را بار
❈۵❈
پی آن آمدم اکنون پس از دیر
که با راون زنم لنکا زبر زیر
بپیچیدند با هم آن دو تننین
زند بر هم چو کشتیهای سنگین
❈۶❈
تو گویی کوه بر کوه گران خورد
و یا خود آسمان بر آسمان خورد
بسی مردی و کوششها نمودند
امید و بیم را در می گشودند
❈۷❈
ز جنگش دیو را بس حیرت افزود
که آن شیر ژیان رویین تنی بود
نبودی ممکن از آتش گزندش
بر آن شد تا کند بند از کمندش
کامنت ها