ملا مسیح:کمندی داشت اندرجت عدو گیر که چون حق نمک گشتی گلوگیر
❈۱❈
کمندی داشت اندرجت عدو گیر
که چون حق نمک گشتی گلوگیر
دهان مار بود آن حلقه پر درد
که باد از وی نیارستی گذر کرد
❈۲❈
چو زلف ماهرویان یکجهان دام
محبت برده گیرایی ازو وام
خیالش گر به چشم اندر گذشتی
نگه را، دیده زندانخانه گشتی
❈۳❈
به یاد او شدی اندیشه درهم
بماندی مبتلای تنگی دم
به وصف بستنش گویم سخن چند
گره شد رشتۀ حرف از زبان بند
❈۴❈
بیفکند آن کمندی مار پیکر
که میمون را گذر بندد به چنبر
به پرکاری جست و خیز میمون
رها گشته ز زهر مار افسون
❈۵❈
نیاورده سر از مردی دران بند
برون جسته چو طفل از حلقۀ بند
ازان رو گردنش عفریت خونخوار
نکوهش کرد بر بخشنده بسیار
❈۶❈
چو پشه گشته برمها از پی آن
نهانی گفت در گوش هنومان
کمند دشمنت بخشیدهٔ ماست
کنون ما از تو این داریم درخواست
❈۷❈
دمی از بهر ما تن ده به زندان
عدو را بر دعای ما مخندان
سر اندر بند دشمن بایدت داد
که گر صد بند باشد هستی آزاد
❈۸❈
برهمن شو بنه گردن به زنّ ار
تب مرگت ببندم از همان تار
شود بند کمندم بر ت و فی الحال
دوال دفع چشم زخم اطفال
❈۹❈
چو از زلف بتان زو یابی آرام
نماند صید تو پیوسته در دام
منم ضامن خلاصت را ز هر چیز
که بگشایی کمند و قلعه را نیز
❈۱۰❈
چو از برمها شنید این ماجرا را
به چشم انگشت بنهاده رضا را
ضرورت شد تن اندر بند دادن
که آسان بود بندش برگشادن
❈۱۱❈
چو اندرجت برو بار دگر تاخت
کمندی مار پیچان بازش انداخت
خود اندر بند سرداد آن نکو نام
چو اندر طرهٔ سیتا دل رام
❈۱۲❈
به بستن داد خود را آن ظفرور
مشعبد چون نهد خود سر به چنبر
چو در هنگامه افسون خوان به دعوی
گلوی خویش را در پیچد افعی
❈۱۳❈
هنون ممنون برما ز ان گلوبند
شده هنگام رقص و خلق خرسند
نمود از چرب دستی دیو ملعون
به ضرب چوب ضرب رقص میمون
❈۱۴❈
به گردن در فکنده رشته دشوار
گلو پیچیده دستار گنه کار
همی بردش کشان از کوی و برزن
دوان تا پیشگاه تخت راون
کامنت ها