ملا مسیح:نظاره کرد ماه از بام افلاک وجود چون کتان سر تا قدم چاک
❈۱❈
نظاره کرد ماه از بام افلاک
وجود چون کتان سر تا قدم چاک
فلک می گفت با صد زاری و آه
پرند خور قصب کردست این ماه
❈۲❈
مکش جانا دلت گر مهربان است
که تو ماهی و عاشق خسته جان است
بپوش آن طلعت چون ماه تابان
که باشد خسته را ماه آفت جان
❈۳❈
خدا را بر مه رو معجر افکن
چو نادان دوست کردی کار دشمن
به تن بنمود مه را زخم دشمن
جراحتهای دل از صافی تن
❈۴❈
ور از پندم ترا در دل ملالست
تو معشوقی ترا خونش حلالست
که از دشمن ندیدم هیچ خواری
ز شست دوست خوردم تیرکاری
❈۵❈
مگر آهن ربا گشت این تن من
که ننشیند بجر پهلویم آهن
کهن آماج تیر چرخ پیرم
که نتوان برشمردن زخم تیرم
❈۶❈
زهر زخمی گشاد از نو دها نی
هم از پیکان درو مانده زبانی
غم دل ورنه چون گفتی به دلدار
که بودش یک زبان گفتار بسیار
❈۷❈
به راه زخم درد افکند بیرون
همه تن زخم شد تا گری دی خون
چو سیتا رام را در خاک و خون دید
ز طاقت طاق گشت و زار نالید
❈۸❈
فشاند از نرگس آن سرو خرامان
چو خون خلق ، خون دل به دامان
فغانش مرده شمع صد دل افروخت
چراغ افروز نغمه از که آموخت ؟
❈۹❈
چراغ جان ز سوز دل تباناک
پریشان تر ز نور افتاده بر خاک
محبت خواند گویی سحر ها روت
که سیمش زر شد و زر عین یاقوت
❈۱۰❈
ز زهر غم شد آب زندگی تلخ
نمود از زخم ناخن ماه را سلخ
به صد خواری بکند آن مشکبو مو
که خون می شد ز مشکش ناف آهو
❈۱۱❈
ز سوسن دست بسته بر گل تر
چو لاله داغ گشته پای تا سر
کمند عنبرین از حلقه ببرید
که مرغ روح از دامش بپرید
❈۱۲❈
به کیوان برده دود آه خود را
کلف کرد از طپانچه ماه خود را
بنفشه زد به دامان سمن چنگ
نقاب مهر شد نیلوفری رنگ
❈۱۳❈
همه تن نیل گشت آن سیمتن حور
که سازد چشم زخم یار خود دور
و گرزان نیل نبود هیچ سودی
برای مرگ خود پوشد کبودی
❈۱۴❈
ز حالش بر فلک نالید ناهید
که مه بگداخت اندر عشق خورشید
فغان برداشت از بخت قفا گرد
که روز دولتم تیره شبا کرد
❈۱۵❈
ازین طالع که جانم زوست افکار
پر آزارم پر آزارم پر آزار
دلم نیلوفر خونین نهاد است
که خورشیدم به رهن شب فتاد است
❈۱۶❈
که راما ! سینه ام خستی و رفتی
گلم از شاخ بشکستی و رفتی
وجود من کنون نقش بر آبست
چو دریا خشک شد ماهی کبابست
کامنت ها