مسعود سعد سلمان:بر صفه پادشاه بگذر و آرایش تخت و ملک بنگر
❈۱❈
بر صفه پادشاه بگذر
و آرایش تخت و ملک بنگر
تا بینی در سرای سلطان
طوبی و نعیم و حوض کوثر
❈۲❈
بر تخت نشسته خسرو شرق
منصور مؤید و مظفر
سلطان ملک ارسلان مسعود
تاج ملکان عصر یکسر
❈۳❈
بی رنج به کام دل رسیده
از یاری بخت و عون کرکر
بسپرده به پای هفت گردون
آورده به دست هفت کشور
❈۴❈
ای نازش کلک و قوت تیغ
ای رتبت بخت و عز افسر
روزی که شد از بلا چو دوزخ
هامون ز سپاه و روز محشر
❈۵❈
پر تف سر هر مه سرافراز
پر خون دل هر یل دلاور
پوشیده تن مبارک تو
از نصرت و فتح درع و مغفر
❈۶❈
افکنده همای بر تو سایه
زآن رایت سعد ماه پیکر
اندر صف رزم تاختی رخش
ای شاه جهان گشای صفدر
❈۷❈
در زیر تو تابدار باره
در دست تو آبدار خنجر
خیزان خیزان چو شیر شرزه
گردان گردان چو باد صرصر
❈۸❈
نصرت سپه تو را پیاپی
با رایت تو ظفر برابر
وآن لحظه ز بهر خدمت تو
خورشید پدید شد ز خاور
❈۹❈
بر چتر و علامت تو افشاند
هر نور که داشت چشمه خور
آورد عنان تو گرفته
با مرکز ملک سعد اکبر
❈۱۰❈
شد ملک به ساعتی مهیا
شد فتح به لحظه ای میسر
چون قدرت یافت دست دولت
بر چرخ نهاد پای منبر
❈۱۱❈
بخشایش دیده اهل گیتی
از جود تو شاه جودپرور
وآسایش یافت خلق عالم
از داد تو شاه دادگستر
❈۱۲❈
از دولت تو جهان دولت
بفزود جمال و زینت و فر
بر گوهر شب چراغ شد تاج
از گوهرت ای چراغ گوهر
❈۱۳❈
رحمت کردی و فضل چندانک
چون دید زمان نداشت باور
ای آنکه چو تو نبود و نبود
یک شاه دگر به عالم اندر
❈۱۴❈
نه چرخ به پیش تو تواناست
نه کوه به نزد تو توانگر
تو شاه بسنده ای جهان را
حاجت نبود به شاه دیگر
❈۱۵❈
امروز بهار عالم آمد
تا تازه بهار ملک در خور
شد باغ چو بارگاه خر خیز
شد راغ چو کارگاه ششتر
❈۱۶❈
از ابر همه زمین ملون
از باد همه هوا معطر
آراسته تن تذرو رنگین
بر قمری جفت بر صنوبر
❈۱۷❈
هر سر و بنی به رنگ طوطی
در سایه ابر چون کبوتر
شست ابر به اشک روی گیتی
ساقی برجه به سوی ساغر
❈۱۸❈
شد ملک ز سر جوان و تازه
پر کن قدح نبید تا سر
ای شاه به تخت ملک بنشین
می خواه و به یاد ملک می خور
❈۱۹❈
آفاق به دست قهر بستان
افلاک به پای قدر بسپر
ایمای تو را جهان متابع
فرمان تو را فلک مسخر
❈۲۰❈
جاه تو ز عرض عالم افزون
رای تو ز طول چرخ برتر
کامنت ها