مسعود سعد سلمان:ای ماه دو هفته منور این هفته منه ز دست ساغر
❈۱❈
ای ماه دو هفته منور
این هفته منه ز دست ساغر
برخیز و طرب فزای و می ده
بنشین و نشاط جوی و می خور
❈۲❈
کاقبال خدایگان عالم
از چرخ مرا کشید برتر
خورشید ملوک جای من کرد
با زهره و مشتری برابر
❈۳❈
ای روی تو سوسن شکفته
وی چشم تو نودمیده عبهر
در عبهر تو ز سحر سرمه
بر سوسن تو ز مشک چنبر
❈۴❈
این بزم چو روی خویش بنگار
بنشین و به روی عقل بنگر
تا جان و روان خویش بندم
در خدمت شهریار صفدر
❈۵❈
سلطان ملک ارسلان مسعود
تاج ملکان هفت کشور
آن شاه که وقف کرد یزدان
بر نامش ملک تا به محشر
❈۶❈
ای رتبت جاه و خطبه تو
بر اوج سپهر برده منبر
از جزم تو رسته کوه بابل
در عزم تو زاده باد صرصر
❈۷❈
از تیغ تو یافت عدل قوت
وز عدل تو یافت ملک زیور
بر روی زمین نماند درویش
از جود تو شاه جود پرور
❈۸❈
وز خلق جهان نماند مظلوم
از داد تو شاه دادگستر
ناهید به پیش همت تست
بر چرخ به کف گرفته مزمر
❈۹❈
از بهر عطای بندگان هست
در قصر تو ای به جاه قیصر
در بسته میان هزار دربان
بر کار شده هزار زرگر
❈۱۰❈
در ساحت بزم تو زمین را
جود تو تهی نشاند از زر
بر عرصه ملک تو جهان را
تیغ تو کند به جان توانگر
❈۱۱❈
جان خورده ز کوشش تو هیبت
کان برده ز بخشش تو کیفر
زان تا هم دولت تو پاید
بر گردون جفت شده دو پیکر
❈۱۲❈
خورشید به ابر درکشد روی
چون بر سر تو ببیند افسر
از شادی روی تو بیفروخت
در تاج تو رنگ روی گوهر
❈۱۳❈
وز هیبت بأس تو بیفسرد
در صفحه خنجر آب خنجر
تا امر هوای تو نباشد
گردون نشود به دور محور
❈۱۴❈
تا حکم رضای تو نخواهد
قائم نبود عرض به جوهر
ای بزم تو خلد پر ز نعمت
گویی تو به صحن خلدی اندر
❈۱۵❈
از امن تو رست شاخ طوبی
وز جود تو زاد حوض کوثر
وز عدل تو هیچ خسته دل را
ای شاه نگشت یارد آذر
❈۱۶❈
در دست تو تیغ چون بخندد
خون گرید زار درغ و مغفر
ای بر عالم به حق خداوند
وی در گیتی به عدل داور
❈۱۷❈
آن یافتم از شرف که هستند
در حسرت آن ملوک یکسر
تا ماند بنده ثناگوی
در وصف تو ای شخ ثناخر
❈۱۸❈
پر مدح کند هزار دیوان
پر شکر کند هزار دفتر
ای بخت به فر تو مزین
وی تاج به روی تو منور
❈۱۹❈
سرهنگ محمد علی را
شغلی دادی بزرگ و در خور
آن مرد که هست شیر شرزه
وان شیر که هست مرد منظر
❈۲۰❈
از حشمت این ستوده بنده
وین قلعه به آسمان کشد سر
زین پس همه در مصالح ملک
دارد شب و روز را برابر
❈۲۱❈
بر کار بود به روز چون چرخ
بیدار بود به شب چو اختر
وان چیست ز رای تو که اقبال
آن را نبود به طبع رهبر
❈۲۲❈
امروز ربیع تو چو بفزود
این رتبت و این سعادت و فر
در هند کشد سپاه بی حد
در غزو کند فتوح بی مر
❈۲۳❈
امسال محمد سپهبد
کوهست ربیع را برادر
از مرکز خویش تا سرندیب
یکسر بکشد سپاه و لشکر
❈۲۴❈
در هند ورا به دولت تو
صد فتح قوی شود میسر
در غزو به خدمتت شتابد
منصور مؤید و مظفر
❈۲۵❈
آرد ملکا به رسم خدمت
پیلان جهان گشای منکر
صد پیل دگر بیارد امثال
از پیل ملک پسند بهتر
❈۲۶❈
هر جا که روند هر دو بادند
در نصرت ایزد گرو گر
زیرا که چنین دو بنده نیک
هرگز نبود به گیتی اندر
❈۲۷❈
تا گوی زمین بود معلق
تا چرخ فلک بود مدور
جز برگه غز و ناز منشین
جز فرش نشاط و لهو مسپر
❈۲۸❈
ایمای تو را قضا متابع
فرمان تو را قدر مسخر
کامنت ها