مسعود سعد سلمان:ز عز و مملکت و بخت باد برخوردار سر ملوک جهان خسرو ملوک شکار
❈۱❈
ز عز و مملکت و بخت باد برخوردار
سر ملوک جهان خسرو ملوک شکار
ظهیر ملت حق بوالمظفر ابراهیم
نصیر دولت و دین پادشاه گیتی دار
❈۲❈
زمانه عزم و قضا قوت و قدر قدرت
ستاره زیور و خورشید رای و چرخ آثار
زمین توان و هوا صفوت و اثیر نهیب
جهان مکانت و دریا نوال و کوه وقار
❈۳❈
ز رأی طبع و کف راد و پهن عالی او
فلک زمین شد و دریا سراب و ابر غبار
تبارک الله از آن ابر آفتاب فروغ
که برفروزد ازو بخت آسمان کردار
❈۴❈
چو ماه و مهر کند عدل را فراز و نشیب
ز فر و زیب دهد ملک را شعار و دثار
به عفوش از تف آتش همی بروید گل
به خشمش از گل تازه همی بروید خار
❈۵❈
ز هیچ گردون چون روی او نتافت نجوم
ز هیچ دریا چون گفت او نخاست بخار
ستارگان مگر از حزم و عزم او زادند
که در جبلت این ثابتست و آن سیار
❈۶❈
جهان پناها شاها جهان شاهی را
نبود بی تو دل و دیده روشن و بیدار
سحاب جود تو آباد کرد هر ویران
نسیم عدل تو گلزار کرد هر گلزار
❈۷❈
اگر نه آتش بأست به رزم گشتی تیز
کجا ز گوهر ملک آمدی پدید عیار
به کارزار دگر کرده ای نهاد جهان
مگر که قسمت او بوده بود ناهموار
❈۸❈
به حد و خنجر لعل تکاوران کردی
زمین هامون دریا و کوه آخته غار
جهان گشادی بی مرز گر ز سندان کوب
ملوک کشتی بی حد به تیغ خاره گذار
❈۹❈
ز گرد رخش تو چون چرخ تیره بیند روی
ز آب خنجر ملک تو نصرت آرد بار
بهشت و دوزخ باشد ضیا و ظلمت را
به کیش مانوی آن مدعی چهره نگار
❈۱۰❈
از آنکه نیک همانند نسبتی دارند
به مهر و کینه تو روز روشن و شب تار
شراب عدل تو گرمست کرد عالم را
نهیب تو ببرد از سر زمانه خمار
❈۱۱❈
محیط گیتی گشته ست همت تو از آنک
همی نماید گیتیش نقطه پرگار
چو روی و پشت عدوی تو زرد و مجروحست
ز زخم سطوت جود تو چهره دینار
❈۱۲❈
مگر مخالف و بدخواه ملک و دولت تست
ز آب و آتش خیل حباب و فوج شرار
از آن حباب چو سر برکند شود ناچیز
وز آن شرار چو سر برزند بمیرد زار
❈۱۳❈
نماند در همه روی زمین خداوندی
که او به بندگی تو نمی کند اقرار
بزرگوار خدایا چو قرب ده سالست
که می بکاهد جان من از غم و تیمار
❈۱۴❈
رخم ز ناخن خسته برم ز دست کبود
دلم ز آتش سوزان تنم چو موی نزار
ز بس که تف بلاچپ و راست بر من زد
ز من بجست چو سیماب بی قرار قرار
❈۱۵❈
بدین تغیر هایل به نعمت عالی
که طعم عیشم زهرست و رنگ روزم تار
چنان بلرزم کاندر هوا نلرزد مرغ
چنان بپیچم کاندر زمین نپیچد مار
❈۱۶❈
تنم هژبری دارد شکسته اندر چنگ
دلم عقابی دارد گرفته در منقار
چو کلک و نیزه اگر راست نیستم دل و تن
چو کلک و نیزه مرا هست بر میان زنار
❈۱۷❈
چرا ز دولت عالی تو پیچم روی
که بنده زاده این دولتم به هفت تبار
نه سعد سلمان پنجاه سال خدمت کرد
به دست کرد برنج این همه ضیاع و عقار
❈۱۸❈
به من سپرد و ز من بستدند فرعونان
شدم به عجز و ضرورت ز خانمان آوار
به حضرت آمدم انصاف خواه و داد طلب
خبر نداشتم از حکم ایزد دادار
❈۱۹❈
نه روشنایی و باران ز مهر و ابر بود
نه جست باید روزی ز کف تو ناچار
مرا امید به هنجار مقصدی بنمود
دلم برد که به مقصد بیاردم هنجار
❈۲۰❈
همی ندانم خود را گناهی و جرمی
مگر سعایت و تلبیس دشمن مکار
ز من بترسد ای شاه خصم ناقص من
که کار مدح به من بازگردد آخر کار
❈۲۱❈
ز شال پیدا آرند دیبه رومی
ز جزع باز شناسند لؤلؤ شهوار
ز پارگین بشناسند بحر در آگین
ز تار میغ بدانند ابر گوهر بار
❈۲۲❈
سپر فکند و ندیده به دست من شمشیر
بداد پشت و نبوده میان ما پیکار
در آن هزیمت تیری گشاد در دیده
مرا بخست چو من داشتم گشادش خوار
❈۲۳❈
خدای داند و هر کو خدای را به دروغ
گواه خوانده باشد ز جمله کفار
که قصد من همه آن بود تا به خدمت شاه
چو بندگان دگر تیز گرددم بازار
❈۲۴❈
هزار دیوان سازم ز نظم و در هر یک
هزار مدح طرازم چو صد هزار نگار
مشاطه وار عروسان پردگی ضمیر
به پیش تخت کنم جلوه و به مجلس بار
❈۲۵❈
به صیقل صفت و مدح نیک بزدایم
ز تیغ آتش و آیینه هنر زنگار
به اختران خرد بخت را کنم گردون
به لعبتان سخن بزم را کنم فرخار
❈۲۶❈
چو عندلیب سرایم ثنای مدحت تو
چرا ببندم چون باز بسته بر کهسار
یکی به رحمت بر جان و بر تنم بخشای
که من نه در خور بندم شهانه اهل حصار
❈۲۷❈
نگاه کن که چه نیرنگ ها و شعبده ها
به مدحت تو برآرم ز جان و دل هر بار
نه من کفایت عرضه همی کنم به سخن
توان ستود فلک را به رتبت و مقدار
❈۲۸❈
تکلفی نشود در مثل به حلم جبال
تعذری نبود در سمر به جود بحار
چه رنج فکرت باید کشید اگر گویم
که آفتاب منیرست و آسمان دوار
❈۲۹❈
گزیده تر ز همه دولتست دولت تو
گزیده تر ز همه فصل هاست فصل بهار
به پایه ای ز محلت نمی رسد گردون
پدید باشد کآخر کجا رسد گفتار
❈۳۰❈
اگر سزای تو باید همی مدیح و ثنا
مگر گشاده شود بر همه ملوک اشعار
همیشه تا زبر گوی بی مدار سپهر
نجوم و چرخ نیاساید از مسیر و مدار
❈۳۱❈
خدایگانا چون آفتاب ملک افروز
زمانه دارا چون آسمان زمانه گذار
نظاره گاه تو بر تختگاه باد و چمن
نشستگاه تو از ملک فرق باد و کنار
کامنت ها