مسعود سعد سلمان:گردش آسمان دایره وار گاه آرد خزان و گاه بهار
❈۱❈
گردش آسمان دایره وار
گاه آرد خزان و گاه بهار
گه کند عیش زندگانی تلخ
گه کند روز شادمانی تار
❈۲❈
دیده ای را زند ز انده نیش
جگری را خلد ز مرگی خار
نرهد زو نهنگ در دریا
نجهد زو پلنگ در کهسار
❈۳❈
کرده بر سرکشان به حمله ستم
برده از خسروان به قهر دمار
نیست جسمی کزو ننالد سخت
نیست چشمی کزو نگرید زار
❈۴❈
زندگانی و جان و دل شکرد
زخم این اژدهای عمر شکار
کامرانی و عز و لهو خورد
دهن این نهنگ مردم خوار
❈۵❈
بس بناها که او برآوردست
باز کردست با زمین هموار
بس روان ها که او بپروردست
که ندادست باز پس زنهار
❈۶❈
گاه بر مادری ز دست آتش
گه ربوده ست بچه ای ز کنار
تو اگر سال و مه بنالی سخت
تو اگر روز و شب بگریی زار
❈۷❈
عاقبت هیچ فایده نکند
پس تن خویش هیچ رنج مدار
ای ملک زاده ای که فکرت تو
روشن آیینه ای است بی زنگار
❈۸❈
نیک دانی که کس نیاید پس
با قضاهای ایزد دادار
چرخ تندست تن به رنجه منه
مرگ حقست دل به غم مسپار
کامنت ها