مسعود سعد سلمان:شد مشک شب چو عنبر اشهب شد در شبه عقیق مرکب
❈۱❈
شد مشک شب چو عنبر اشهب
شد در شبه عقیق مرکب
زان بیم کافتاب زند تیغ
لرزان شده به گردون کوکب
❈۲❈
ما را به صبح مژده همی داد
آن راست گو خروس مجرب
میزد دو بال خود را برهم
از چیست آن؟ ندانم یارب
❈۳❈
هست از نشاط آمدن روز
یا از تاسف شدن شب؟
ای ماهروی سلسله زلفین
و ای نوش لب سیمین غبغب
❈۴❈
پیش من آر باده از آن روی
نزد من آر بوی از آن لب
دل را نکرد باید معذور
تن را نداشت باید متعب
❈۵❈
در دولت و سعادت صاحب
که آداب از او شده است مهذب
منصور بن سعید بن احمد
کش بندهاند حران اغلب
❈۶❈
آن کو عمید رفت ز خانه
و آن کو ادیب رفت به مکتب
در فضل بینظیر و نه مغرور
در اصل بیقرین و نه معجب
❈۷❈
از رای اوست چشمهٔ خورشید
وز خلق اوست عنبر اشهب
نزدیک کردگار، مکرم
در پیش شهریار، مقرب
❈۸❈
در هر زبان به دانش ممدوح
در هر دلی به جود محبب
ای در اصول فضل مقدم
و ای در فنون علم مدرب
❈۹❈
تقصیر اگر فتاد به خدمت
من بنده را مدار معاتب
که آمد همی رهی را یک چند
دور از جمال ملجس تو تب
❈۱۰❈
تا بر زمین بروید نسرین
تا بر فلک برآید عقرب
جاه تو باد میمون طالع
جان تو باد عالی مرقب
❈۱۱❈
در مجلست ز نزهت، مفرش
بر آخورت ز دولت، مرکب
کامنت ها