مسعود سعد سلمان:من که مسعود سعد سلمانم در کف جود تو گروگانم
❈۱❈
من که مسعود سعد سلمانم
در کف جود تو گروگانم
میزبانیست تازه روی سخات
من بر او عزیز مهمانم
❈۲❈
به همه وقت بار شکر تو را
به نواها هزار دستانم
نازد از مدح تو همی طبعم
بالد از مهر تو همی جانم
❈۳❈
داند ایزد که از ایادی تو
مجمل آنکه گفت نتوانم
بنده گر کسی به زر بخرد
تو چنان دان که من تو را آنم
❈۴❈
وگر این از یقین نمی گویم
به یقین دان که نامسلمانم
ور بتابم ز خدمتت گردن
مار بادا زه گریبانم
❈۵❈
کرده ام قصد حضرت عالی
برساند به فضل یزدانم
تا به هر محفلت دعا گویم
تا به هر مجلست ثنا خوانم
❈۶❈
رازها دارم از مکارم تو
همه معلوم خلق گردانم
هر زمان دامنی ز گوهر طبع
بر عروس مدیحت افشانم
❈۷❈
در و گوهر مرا نیاید کم
کز هنر بحر و از گهر کانم
در فصاحت بزرگ ناوردم
در بلاغت فراخ میدانم
❈۸❈
در ثنا آفتاب پر نورم
در هجا ابر تند بارانم
چرخ هر چند جور کرد به من
در زیادت نکرد نقصانم
❈۹❈
لیکن اکنون ز بهر ساز سفر
سخت بی توش و بس پریشانم
اگر آن التماس من برسد
نیک در خور عطیتی دانم
❈۱۰❈
ور تهاون رسد ز خواجه عصر
من بدین روز تیره درمانم
ناتوان گشته ام ز فکرت دل
کرم طبع تست درمانم
❈۱۱❈
بادی از عمر در تن آسانی
که من از عمر تو تن آسانم
کامنت ها