مسعود سعد سلمان:روز تا شب ز غم دل افگارم همه شب تا به روز بیدارم
❈۱❈
روز تا شب ز غم دل افگارم
همه شب تا به روز بیدارم
به دل شخص جان همی کاهم
به دل اشک خون همی بارم
❈۲❈
روز و شب یک زمان قرارم نیست
راست گویی بر آتش و خارم
از دو دیده دو جوی بگشادم
بر دو رخ زعفران همی کارم
❈۳❈
همه همسایگان همی شنوند
گریه سخت و ناله زارم
بسته این سپهر رزاقم
خسته این جهان غدارم
❈۴❈
کاین سیه می کند به غم روزم
وین تبه می کند به بدکارم
نه بدان غمگنم که محبوسم
نه بدان رنجه ام که بیمارم
❈۵❈
سخت بیمار بوده ام غمگین
حبس بودست نیز بسیارم
نیست از حمله اجل باکم
نیست از بند پادشه عارم
❈۶❈
از تقاضای قرض خواهانست
همه اندوه و رنج و تیمارم
هر زمانی سبک شود دل من
کز غم وام ها گرانبارم
❈۷❈
عاجزم سخت و حقتعالی را
به تو مهتر شفیع می آرم
نه در کدیه همی کوبم
نه دم عشوه ای همی دارم
❈۸❈
روزی نیم خورده می طلبم
که بدو وام کرده بگذارم
گر تو سعیی کنی برون آیم
از غمی کاندرو گرفتارم
❈۹❈
ور نیابی به کار من توفیق
به خدای ار من از تو آزارم
که من از چرخ سرنگون همه سال
بسته اختر نگونسارم
❈۱۰❈
در چنین رنج ها به حق خدای
که به جان مرگ را خریدارم
وین سخن گر نه راست می گویم
کافرم وز خدای بیزارم
کامنت ها