مسعود سعد سلمان:نیست گشت از هوای خود عالم جز به مدح تو بر نیارد دلم
❈۱❈
نیست گشت از هوای خود عالم
جز به مدح تو بر نیارد دلم
حشمتت در جهان فکند آواز
همتت بر فلک نهاد قدم
❈۲❈
محمدت را ستوده رای تو جفت
مکرمت را گزیده خلق تو صنم
دهر پیش تو دست کرده بکش
پشت پیش تو چرخ کرده به خم
❈۳❈
بی بنانت سخا بود مهمل
بی بیانت سخن بود مبهم
نه به جود تو در عطا حاتم
نه به بأس تو در وغا رستم
❈۴❈
از نهیبت همی کند پنهان
ناخنان را به پنجه در ضیغم
به تو خورشید مهتری تابان
از تو بنیاد سروری محکم
❈۵❈
برد اندیشه کفایت تو
راه جور از وجود سوی عدم
آسمانی به تو کشیده امید
آفتابی ز تو رمیده ظلم
❈۶❈
لفظت از در بود شگفت مدار
چون بود طبع بی کران تویم
قلم از مدح تو همی نازد
ورچه نازد خرد همی به قلم
❈۷❈
ای ز جودت امل شد فریی
وی ز عدلت نزار گشته ستم
ساخت اندر پناه طبع تو جای
مردی و رادی وفا و کرم
❈۸❈
مفخرت را و نامداری را
به جز از همت تو نیست حکم
آمد این نوبهار حور لباس
راست گفتی که حور شد عالم
❈۹❈
لاله جویبار پنداری
نیست جز روی آن خجسته صنم
خنده باغ بین و گریه ابر
که چه زیبا و نیکویند به هم
❈۱۰❈
ای عجم را به جاه تو نازش
باد فرخنده بر تو جشن عجم
صدر دولت به تو مزین باد
جاهت افزون و عمر دشمن کم
❈۱۱❈
همه احوال جاه تو به نظام
همه ایام عیش تو خرم
کامنت ها